روزی که از توجداشم روز مرگ خنده هامه سلام به همه دوستان به وبلاگ من خوش آمدید
روزتنهایی دست هام فصل مرگ خنده هامه
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود
زندگی عشق اسارت قهر آشتی همه بی معنا بود
زندگی شوق رسیدن به همان فردایست
که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی و نه در فردایی
ظرف امروز پر از بودن توست
زندگی را دریاب
کاش قلبها وسعت مى گرفت
شمع با پروانه الفت مىگرفت
کاش توى جاده زندگى
خنده هم از گریه سبقت مىگرفت
من چه کنم خیال تو منو رها نمی کنه
اما دلت به وعده هاش یه کم وفا نمی کنه
من ندیدم کسی رو که مثل تو موندگار باشه
آدم خودش رو که تو دل اینجوری جا نمی کنه
قلب خانه ای است با دو اتاق خواب در یک رنج و در دیگری شادی زندگی می کند.
نباید زیاد بلند خندید و گرنه رنج در اتاق دیگری بیدار می شود