سلام به همه

به وبلاگ من خوش آمدید

حدس تلخ خواستگاری:

نه زنگي ، نه حرفي ، نه يادگاري

تو نكنه رفتي به خواستگاري

خب ببينم کيه ؟ موهاش بلنده ؟

توي خيابون بي صدا مي خنده ؟

چشاش چه جوره ؟ روشنه ؟ کشيدس

يقين دارم که شبيه سپيدس

دساش چي ؟ جنس دستاش از بلوره ؟

تو صورتش يه چيزي مثل نوره ؟

ابروش چي ؟ حتما ابرواش کمونه

اخلاق و رفتارش چي ؟ مهربونه ؟

چه رنگيه ؟ گندمي يا سفيده ؟

چقدر دوس داري تبت شديده ؟

کجا ديديش ، تو محل کارت ؟

اون چي ، مثل تو شده بي قرارت ؟

راستي مژش چي ؟ خيلي بر مي گرده ؟

همونه که تو رو ديوونه کرده ؟

راستي موهاش چه رنگيه ؟ طلايي ؟

يا رنگي مثل رنگ بي وفايي ؟

قدش به قدت مي خوره عزيزم ؟

بردارم اسفند براتون بريزم ؟

خب عزيزم منو خبر مي کردي

با گريه هام گلويي تر مي کردي

ترسيدي من آه بكشم يا نفرين ؟

رد شه همون دقيقه مرغ کمين

من تو رو نفرينت کنم ؟ نميشه

هنوز دوست دارم مث هميشه

تازه اگه دعاها مستجاب بود

قصه ي ما حالا توي کتاب بود

خلاصه که يه جمله مي نويسم

با بارون پلكاي سرخ و خيسم

اگه دعاهاي منو مي خوندن

به جاي اون منو پيشت مي شوندن

تا وقتي که کلاغ نره به خونه

اين آرزو توي دلم مي مونه

نظر فراموشتون نشه